زنده باد همه دفتر صد برگهاي نوي ديشب*
داربي تهران شايد تنها مسابقه دنياي فوتبال باشد كه برندهاش از ساعتها قبل مشخص ميشود؛ برندهاي خارج از ميدان و جايي بيرون از جمع سربازان سرخ و آبي. ديروز هم مثل هميشه وقتي از اولين ساعات صبح تصاوير حضور مردم در مقابل استاديوم منتشر شد، ميشد چهره خيلي از شهروندان رنجكش را ديد كه به شيوههاي مختلف در پي تامين معاش خانوادهشان آمده بودند؛ از ساندويچفروش و راننده مينيبوس و پرچم و كلاهي تا صورت رنگكن و تخمهفروش و كسي كه بساط فوتبالدستي راه ميانداخت. هيچكدام از اين آدمها را فقط يك نفر» نبينيد؛ هر كدام از اينها چند خانوادهاند كه لقمهشان را از سر سفره كلكل و كري سرخ و آبي برميدارند. اشراف اينها بر تقويم مسابقات ليگ، حتي از تيفوسيترين هواداران پرسپوليس و استقلال هم بيشتر است. آنها تاريخ داربي را از لحظه اعلامش قورت ميدهند، چون قوت لايموتشان بسته به اين مسابقه است. آنچه براي شما جنگ و جدل رنگي و رفاقتي است، براي اين آدمها حكم رفع شرمندگي جلوي زن و بچه را دارد؛ بچههاي معطل لوازمالتحرير كه داربي روز قبل از اول مهر، لابد برايشان حكم يك هديه آسماني را دارد.
اين اواخر راجعبه تحريم استاديوم زياد صحبت شد. گلايهها درست است، مطالبات مغفول و مهجور زيادي هم وجود دارد، اما سزاوار نبود اگر شلاق اين ماجرا به جان آسيبپذيرترين اقشار جامعه ميخورد؛ كساني كه هيولا» نيستند، آقازاده نيستند، به جايي متصل نيستند، جيرهخوار دولت نيستند و چشمشان به بوق و شيپور هوادار تينايجر قرمز و آبي است. خدا ميداند از همين داربي تبعيد شده به بدترين ساعت روز وسط هفته، با وجود بليتفروشي محدود و كنترلشدهاش چند صد خانواده ارتزاق كردند و باز خدا ميداند اگر اين فوتبال به معناي واقعي كلمه خصوصي و آزاد شود، تعداد اين خانوارها به چند هزار ميرسد. چه خوب كه قهر نكرديد؛ گو اينكه در معادلات اجتماعي هرگز هيچ قهري به نتيجه دلخواه منجر نشده است. ثمر، هميشه ناشي از حركت است، نه انزوا و رويگرداني. كاش باور ميكرديم. تا آن زمان اما، زندهباد همه دفترچههاي صدبرگ نويي كه ديشب از دست پرچمفروشهاي استاديوم به دست فرشتههاي كوچك خانه رسيد.
* همشهري آنلاين
كه ,است، ,هم ,آبي ,استاديوم ,داربي ,و آبي ,خدا ميداند ,سرخ و ,را از ,اين آدمها
درباره این سایت